سیاه پوستان سبزه را از قفس بیرون آوردند تا روی دیک خود کار کند. البته، هر کدام از آنها سعی کردند از تمام جذابیت های او استفاده کنند، بنابراین لعنتی سخت بود. تمام خیس و در گودال تقدیر او احساس یک عوضی استفاده شده است. سیاهپوستان از خوشحالی غرش می کردند، اما او هم روحیه خوبی داشت. انگار نگذاشتند بیهوده برود - او از دادن و مکیدن خوشش می آمد!
آره، بیچاره، برای گواهی سالم بودنش باید این پرستارها و دکترهای سکسی را تحمل می کرد و تمام هوس های آنها را برآورده می کرد، و چند نفر از این بیماران در یک روز از آنها عبور می کنند، وحشت، فقط یک اتاق شکنجه.